دلم می خواست به جای درس و مشق

پیچ و تاب ِ لباس مادرم را از بر می کردم .

دستهاش را می گذاشتم روی چشمهام

بعد دیگر گم نمیشدم توی هزارتوی جیغ و کابوس .

وارد دنیای ِ مادرانه هاش می شدم و هیچ غمی نداشتم دیگر .

کاشکی میشد چشمهام را ببندمتا ناخن کش ِ روحم از کار بیفتد .

چشمهام را ببند مامان

این یک هفته را آسوده باش

چشمهام ,شدم ,نداشتم ,غمی ,هاش ,کابوس ,چشمهام را ,شدم و ,می شدم ,و هیچ ,هاش می

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کلاس چهارم کرامت یک ماسینکس ایران بورس بلاگ شرکت سازه چادری غشاء 02126207536 تیــــــمـای ناآرام ساخت اپلیکیشن نمایندگی دستگاه پلاسما پن بیوتی مانستر کلین plasma pen beauty monester قیمت ساعت هوشمند و خرید مچ بند هوشمند شیائومی پدافند غیرعامل منبع بزرگ کتاب های الکترونیکی و صوتی